سوسیالیسم به جای بربریت (7)
برگردان شین میم شین برگردان شین میم شین

 

دموکراسی نوین
اثری از آلفارو سیکوه ئیروز

سوسیالیسم به جای بربریت
(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس

کسی که به نیت مسالمت جوئی تصور می کند که می توان بر قهر انقلابی چشم پوشید و یا با عمده کردن شیوهً قانونی مبارزه، استفاده از قهر انقلابی را رد کرد و حتی برضد آن موضع گرفت، خود را پیشاپیش در خدمت مناسبات حاکمه قرار می دهد و به پذیرش تداوم آن تن در می دهد.


• انگلس
می گوید:
• ا«من باید بگویم که نه کشف طبقات در جامعهً مدرن را می توان جزو خدمات من محسوب داشت و نه مبارزهً طبقاتی را.
• مدتها قبل از من، مورخین بورژوائی مبارزهً طبقاتی را و اقتصاد دانان بورژوائی کالبد شکافی (آناتومی) اقتصادی این جامعه را انجام داده اند.
• نوآوری من عبارت است از اثبات این دو نکته، که وجود طبقات از مرحلهً تاریخی معین آغاز می شود و مبارزهً طبقاتی، ضرورتا به دیکتاتوری پرولتاریا می انجامد.
دیکتاتوری پرولتاریا خود مرحلهً گذاری است، به مرحله ای که در آن کلیهً طبقات از بین می روند و تشکیل جامعهً بی طبقه تحقق می یابد.»

• کسی که به نیت مسالمت جوئی تصور می کند که می توان بر قهر انقلابی چشم پوشید و یا با عمده کردن شیوهً قانونی مبارزه، استفاده از قهر انقلابی را رد کرد و حتی برضد آن موضع گرفت، خود را پیشاپیش در خدمت مناسبات حاکمه قرار می دهد و به پذیرش تداوم آن تن در می دهد.

• بدین طریق، تضادی میان نیروهای مترقی و نیروهایی که مبارزهً قانونی را مطلق می کنند، پدید می آید که مثال پارادوکسی آن امانوئل کانت است:
• کانت هرگونه مقاومت بر ضد دولت حاکم را بشدت محکوم می کند، ولی یادش می رود که خود این دولت با درهم شکستن دولت طبقاتی دیگری پدید آمده است.

• جامعهً طبقاتی هرگز نمی تواند بدون اتکاء بر زور و اعمال فشار، به حیات خود ادامه دهد.
• جامعهً طبقاتی به دستگاه دولتی، قوای نظامی و پلیس متکی است، که به مدرن ترین وسایل و امکانات جنگی مجهز اند.
• طبقهً حاکمه، اگر حاکمیت خود را در خطر ببیند، اعلام وضع غیرعادی و یا حکومت نظامی خواهد کرد.
• حتی اگر اکثریت مردم بر ضد آن باشند، یعنی حتی اگر حقانیت قانونی آن زیر علامت سؤال روشن قرار داشته باشد.
• طبقهً حاکمه تحت عنوان عوامفریبانهً جدائی قوهً قضائیه از قوهً مجریه (عدم وابستگی دستگاه قضائی به طبقهً حاکمه که دروغ بی شرمانه ای بیش نیست)، به استفاده از قوانین بر ضد مردم مبادرت خواهد ورزید.
• فقط با توسل به قهر می توان به این دستگاه اداری پایان داد و برای اینکه قهر انقلابی موفق شود، باید توسط تودهً مردم اعمال شود و مورد پشتیبانی اکثریت مردم باشد، یعنی باید دموکراتیک باشد.

• برای مارکس و انگلس روشن بود که گذار به سوسیالیسم، بدون مبارزه امکان پذیر نخواهد بود و باید با توسل به قهر، مقاومت طبقهً حاکمه و مدافعان آن را درهم کوبید.
• از این رو ست که طبقهً کارگر و متحدان آن با اتکا به اکثریت مردم، برای ساختمان جامعهً نوین، به قدرت سیاسی احتیاج خواهند داشت.
مارکس و انگلس آن را دیکتاتوری پرولتاریا می نامند که معنای دیگری غیر از تقسیم قدرت سیاسی ندارد و برای تضمین تغییر مناسبات مالکیت ضرورت دارد.

• به نظر مارکس و انگلس، سوسیالیسم باید با تسخیر دستگاه دولتی از سوی ارگان های طبقهً کارگر آغاز شود.
• لنین همانند مارکس و انگلس، در آستانهً انقلاب اکتبر در روسیه نوشت:
• «مارکس با تکیه بر تجارب کمون پاریس آموخت، که پرولتاریا نباید دستگاه دولتی حاضر و آماده را بطور ساده تسخیر کند و برای اهداف خود به خدمت گیرد، بلکه باید آن را در هم بشکند و با دستگاه دولتی جدیدی جایگزین سازد.»

I
تفاوت دستگاه دولتی جدید با دستگاه دولتی بورژوائی

• دستگاه دولتی جدید با دستگاه دولتی بورژوائی تفاوت خواهد داشت.
• هستهً مرکزی دستگاه دولتی جدید را شوراها تشکیل خواهند داد که دارای مشخصات زیرین اند:

1

• شوراها قدرت مسلح کارگران و دهقانان را بوجود می آورند.

2

• شوراها با تودهً مردم پیوند تنگاتنگ برقرار می سازند.

3

• شوراها به سبب انتخابی بودن و امکان عزل کارمندان، عدم وجود کاغذ بازی های بروکراتیک و اتکا به ارادهً مردم، بمراتب دموکراتیک تر از دستگاه های دولتی پیشین خواهند بود.

4

• شوراها رابطهً پایداری با صنوف و حرفه های مختلف برقرار خواهند ساخت.

5

• شوراها سازمانی از پاسداران انقلاب را تشکیل خواهند داد.

6

• شوراها عناصر مثبت سیستم پارلمانی را با عناصر مثبت دموکراسی مستقیم و بیواسطه خواهند آمیخت.

• بدین طریق، می توان مؤسسات کارآی جامعهً بورژوائی را با محتوای نوین پر کرد.
• دولت مدرن بورژوائی، در جوار دستگاه فشار ارتش، پلیس و کارمندان عالیرتبه، دارای دستگاهی است که با بانک ها و سندیکاها پیوندی عمیق و تنگاتنگ دارد و بانی خدمات ارزنده ای است.
• این دستگاه را نمی توان و نباید در هم شکست.
• بلکه باید آن را از سلطهً سرمایه داران آزاد ساخت، از چنگ سرمایه داران بیرون آورد و کلیهً راه های نفوذ آنها را مسدود کرد، درهم کوبید و غیرقابل استفاده ساخت و تحت رهبری شوراهای کارگری قرار داد و بر شالوده ای پهناور و فراگیر استوار ساخت و با مجموعهً خلق پیوند داد.

• تحقق این خواست ها وقتی ممکن خواهد شد که ما از دستاوردهای بزرگ سرمایه داری استفاده کنیم.

• «انقلاب کارگری اصولا وقتی می تواند به هدف اصلی خود برسد، که به این دستاوردها تکیه زند.»

• «مهم موضع طبقاتی است، نه فرم سازمانی.
• دیکتاتوری پرولتاریا بیانگر تحول خصلت طبقاتی دولت خواهد بود.»

• اصطلاح دیکتاتوری پرولتاریا سبب سوء تفاهم های زیادی شده است.
• انگار هدف از انقلاب سوسیالیستی برقراری حکومت خودکامه و از بین بردن امنیت اجتماعی موجود، در زیر چتر حمایت قانون است.

• از این رو ما فصل ششم را به بحث در بارهً خصلت دولت و نظام حقوقی سوسیالیستی اختصاص خواهیم داد.


• اینک فقط مختصرا به نکاتی اشاره می کنیم:

مارکس و انگلس، هرگونه نظام دولتی را در جامعهً طبقاتی، به عنوان دستگاه سرکوب و فشار تلقی می کنند، که بوسیلهً آن حاکمیت طبقات دارا بر ضد طبقات بی چیز، قانونا حفظ می شود.
• فقط با محو جامعهً طبقاتی است، که می توان شرایط ساختاری این دستگاه سرکوب و فشار را از بین برد.
• این نقش جدید و ویژهً طبقهً کارگر در تاریخ است.

• در مانیفست می خوانیم: «همهً طبقات پیشین که نایل به کسب قدرت می شدند، برای تحکیم موقعیت خویش، مجموعهً جامعه را مجبور به پذیرش شرایط مورد نظر خود می کردند.
• طبقهً کارگر فقط وقتی می تواند نیروهای مولدهً اجتماعی را تسخیر کند، که فرم مالکیت خصوصی بر آنها را از بین ببرد و بدین وسیله همهً فرم های مالکیت خصوصی موجود را تار و مار سازد.
• طبقهً کارگر چیزی برای بیمه کردن ندارد و باید کلیهً امتیازات و بیمه های خصوصی را لغو کند.»

• به عبارت دیگر، طبقهً کارگر، یعنی طبقهً فاقد وسایل تولید، در پی احراز منافع خود، آنتاگونیسم منافع خصوصی و عمومی را از بین می برد و در عمل بیانگر اردهً عموم مردم می شود و برای آن ارگانی در خور بوجود می آورد.

• «تمامی جنبش های ماقبل، عبارت بودند از جنبش اقلیت ها و یا در راستای منافع اقلیت ها.
• ولی جنبش کارگری، جنبش مستقل اکثریت عظیم، در راستای منافع اکثریت عظیم مردم است.
• پرولتاریا بمثابه پائین ترین قشر جامعهً معاصر، نمی تواند بدون انفجار و به هوا پرتاب کردن اقشار بالائی، که جامعهً رسمی را بنا می کنند، کمر راست کند و برخیزد.
• این امر طبیعتا نمی تواند بدون هجوم قهرآمیز به حریم مالکیت خصوصی و مناسبات تولیدی بورژوائی تحقق یابد.»

• شکی نیست که قدرتمندان، حاضر به چشم پوشی داوطلبانه بر امتیازات خود نخواهند شد.
• شکی هم نیست، که تغییر روبنای جامعه، بدون تغییر زندگی عادی مردم و باورهای ایدئولوژیک بسیاری از آنها جامهً عمل نخواهد پوشید.
• بنابرین در مرحلهً گذار و تا تثبیت مناسبات تولیدی جدید، مقاومت هائی بر ضد تغییرات مورد نظر اجتناب ناپذیر خواهد بود.
• در مراحل گذار پیشین نیز چنین بوده است.
• برای مثال، می توان به مقاومت ها و شورش ها در مرحلهً گذار به فئودالیسم (دادگاه کارولین)، جناح مخالف متشکل از صلیبیون بر ضد عناصر اولیهً جامعهً بورژوایی، مقاومت های طبقهً ملاکین علیه پادشاهی استبدادی در فرانسه و غیره اشاره کرد.

• بعد از هر انقلاب پیروزمند، نیز تضادهای طبقاتی همچنان جانسختی می کنند و در نتیجه، تا زمانی که نظام نو هنوز تحکیم نیافته و مخالفین آن از سوی بیگانگان نیز پشتیبانی می شوند، مبارزه طبقاتی تشدید می شود.
• ارتقای طبقهً کارگر به درجهً طبقهً حاکمه و دفاع از نظام نو با اتخاذ تدابیر جدی برای حفظ و تحکیم نظام نو و با اعمال قدرت دولتی پیوندی تنگاتنگ دارد.
• بنابرین، سوسیالیسم هنوز به معنی جامعهً بی طبقه و جامعهً اتحاد افراد آزاد نیست، بلکه عبارت از جامعه ای است، که طبقهً کارگر، که اکثریت عظیم مردم را تشکیل می دهد، به طبقهً حاکمه بدل شده است.
• از این رو برای مارکس و انگلس، «ارتقای طبقهً کارگر به درجهً طبقهً حاکمه، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا، بمعنی نبرد بخاطر دموکراسی» است.

• لنین این فرمولبندی را در کتاب «دولت و انقلاب» بخدمت گرفته و در مورد مرحلهً گذار از سرمایه داری به کمونیسم بطور مشخص مطرح کرده است :
• «قبلا مساًله اینگونه مطرح می شد:
• پرولتاریا برای رسیدن به رهائی، باید بورژوازی را سرنگون سازد، قدرت سیاسی را تسخیر و دیکتاتوری انقلابی خود را برقرار کند.
• اکنون مساًله طور دیگر مطرح می شود:
• گذار از جامعهً سرمایه داری به جامعهً کمونیستی، بدون یک مرحلهً گذار سیاسی غیرممکن است و دولت این مرحله، فقط می تواند دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.»

• لنین ادامه داده و می پرسد:
• «چه رابطه ای بین این دیکتاتوری و دموکراسی وجود دارد؟»

• ظاهرا دیکتاتوری و دموکراسی دو چیز متضاد با هم اند.

• اگر دموکراسی بورژوائی (برخلاف معنی تحت اللفظی کلمه)، نه بمعنی حاکمیت مردم، بلکه فرمی است که طبقهً حاکمه برای تحکیم حاکمیت خود مورد استفاده قرار می دهد، پس آن نیز مانند همهً فرم های حاکمیت طبقاتی، چیزی جز دیکتاتوری اقلیتی بر ضد اکثریت مردم، یعنی دیکتاتوری بورژوائی نمی تواند باشد.

• این دیکتاتوری بورژوائی می تواند دو فرم داشته باشد:


1

• ملایم، نامرئی و «دادگاه خواهانه» باشد، مثلا در رژیم های پارلمانی.

2

• و یا متجاوز و قانون شکن باشد، مثلا در رژیم های فاشیستی.

• ولی در هر صورت دموکراسی بمعنی واقعی کلمه نیست.

• لنین بدون خیالپرستی و با صداقت تمام، این مشخصهً حاکمیت انسان بر انسان را برای جامعهً سوسیالیستی نیز صادق می دانست.
حاکمیت پرولتاریا نیز حاکمیت است و هنوز بمعنی اتحادیه افراد آزاد نیست.
• با این تفاوت که این حاکمیت اکثریت عظیم مردم است و تمایل و هدف و آماجش از بین بردن حاکمیت بطور کلی است.

• اما دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی سازماندهی پیشاهنگ طبقات تحت ستم به عنوان طبقهً حاکمه، برای مهار کردن ستمگران، نمی تواند بسادگی منجر به گسترش دموکراسی شود.
• دیکتاتوری پرولتاریا ضمن دموکراتیزه کردن وسیع جامعه (که برای اولین بار در تاریخ، دموکراسی تهیدستان خواهد بود، نه ثروتمندان)، به محدود کردن بخشی از آزادی های ستمگران، غارتگران و سرمایه داران منجر خواهد شد.
• ما باید این طبقات را مهار کنیم، اگر رهاسازی بشریت، از بردگی را هدف خود قرار داده ایم.
• ما باید مقاومت آنها را با اعمال زور در هم بشکنیم و بیشک، آنجا که سرکوب و اعمال زور هست، آزادی وجود ندارد، دموکراسی وجود ندارد.
• دموکراسی برای اکثریت عظیم مردم و مهار کردن قهر آمیز غارتگران و ستم پیشگان، یعنی محروم کردن آنها از دموکراسی.
• این است، خصلت دموکراسی در مرحلهً گذار از جامعهً سرمایه داری به جامعهً کمونیستی.

ادامه دارد

May 3rd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي